شب و گاه بدگناهی شب و ذکر و صد دعایی
شب و چرده بر گناهی چه نیاز بر نماز است؟
متبارک است و رحمن چه نمازیّ و نیازی؟
شب و کوی در سیاهی ز کجا عسس شناسد
که پیاده زاهدی هست نه که دزد روسیاهی
شب و رنگ و گام رنگی به شمارگان در آمد
که ز رنگهای نقاش نشود نهان معانی
شب ما چو دیشب است و بمپرس راه خانه
که نه بار اول و بندانم و ندانی
غم عشق و بی نوایی که به چند ماه و سال است
بربوده عقلم از سر که به روز روشنایی!
تو زمن شبانه و مست جهت از سرای پرسی؟
که به روز هم ندانم ز خودم سرای و نامی
به مبارکی یک امشب ز نقاب چهره بندی
به کنار کش که آمد سحر و دو صد گدایی
محمد رضا فخر
:: بازدید از این مطلب : 243
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0